من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

من و دومین شعبه

وبلاگم لو رفت.یازده خرداد تولد محمده، دلم می خواست وبلاگم رو، روز تولدش بهش هدیه کنم. آخه خودش وبلاگ خون حرفه ایه و یه جورایی اون منو آورد تو این وادیا. می دونستم اگه بفهمه وبلاگ زدم خیلی خوشحال میشه. دیروز از سرکار اومده میگه شنیدم وبلاگ زدین؟ از کجا فهمیدی؟میگه آخه قزمیت، تو یکی از وبلاگها که من میخونمش نظر گذاشتی واسش که تو رو خدا بیا منو بخون، اسمتم گذاشته بودی. همه نقشه هام نقش برآب شد، بهش گفتم می خواستم سورپریزت کنم ولی تو کادوی تولدت رو پیش پیش گرفتی،اونم میگه به فکر یه سورپریز تازه باش واسه یازده خرداد. بعدشم میگه خوووب آبروی منو بردی تو وبلاگت، آدم دیگه تو خونه خودشم آسایش نداره!! 

بریم سراغ داستان استعفا؛ تا اونجا گفتم که وقتی اومدم خونه،تصمیم گرفتم برم ستاد و بگم دیگه اونجا نمی رم. صبح روز بعد یه آژانس گرفتم، رفتم شعبه و به رئیسش گفتم برام کاری پیش اومده امروز رو مرخصی می خوام. بعدشم رفتم ستاد پیش مسئول امورشعب، بهش گفتم لطفا شعبه من رو عوض کنید. گفت چرا؟ گفتم مسیرش خیلی بده، همه کارمنداش آقا هستن، اصلا اونجا محیطش خیلی مردونه اس. ایشونم فرمودند اگه محیط زنونه دلت می خواد برو بشین خونه خیاطی کن. منم سر حرفم ایستادم و گفتم در هر صورت من اون شعبه نمیرم یا شعبمو عوض می کنید یا استعفا میدم. البته انقدرا هم محکم نگفتما، سرمو کج کردم، چشمامو پر اشک، صدامو لرزون و خودمو زدم به موش مردگی. در نهایت بعد از این همه فیلمی که من بازی کردم راضی شد و گفت شعبت رو عوض می کنم ولی خیلی خوشحال نباش. داریم یه شعبه تو شهرری می زنیم، دوره آموزشیت که تموم بشه می فرستمت اونجا. منم تو دلم گفتم زر می زنه، تا اون موقع چی پیش بیاد حالا.  

فرستادنم شعبه مهرآباد، شعبه خوبی بود در کل، دو روزی کنار دست یه دختری نشستم و بعدش بهم یه باجه دادن، هنوز به خیلی چیزا مسلط نبودم و کلی استرس داشتم، فرمها رو با هم قاطی می کردم، نمی دونستم پرینت هر کدومو کجاش باید بگیرم، بعضی کدها رو تو سیستم فراموش می کردم، مشتری هم که صبر و طاقت نداره، کافیه ببینه یه کم دستپاچه ای، درسته قورتت میده. یادم نمی ره روز اولی که داشتم یه چک پاس می کردم، وسط کار دیدم چک نیست. این ور بگرد، اون ور بگرد، زیر کیبورد،تو سطل زباله، از کشوی میز می رفتم تو از پول شمار در می اومدم، از کیس می رفتم از مانیتور در می اومدم،خلاصه بال بالی میزدم جلوی مشتری دیدنیییی. یکی از بچه ها اومد، در پرینتر رو باز کرد، چک پرید بیرون. خلاصه اول کار داستان داشتیم. 

سوتی بعد رو حدودا پانزده روز بعد از استخدامم دادم، تازه راه افتاده بودم، حسابی ذوق زده، جوگییییییر، دستم چسبیده بود به شماره گیر مشتری. به هیچ شماره ای رحم نمی کردم. تند تند مشتری می گرفتم، خوشحال بودم واسه خودم. تا اینکه ظهر که از ناهار برگشتم، با خودم گفتم درسته که مو، لای درز کارت نمی ره، ولی صندوقت رو آخر وقتی یه چک بکنی بد نیست. همینجوری که خوشحال داشتم صندوق می گرفتم یهو دیدم دویست وپنجاه هزار تومن کم آوردم، یه نفس عمیق کشیدم و گفتم حتما اشتباه شمردم. دوباره می شمرم، دویست وپنجاه هزار تومن کمه، بار سوم و چارم هم شمردم و کم کم مطمئن شدم که بدبخت شدم 

مسئولمون رو صدا زدم، سندهامو دونه دونه چک کرد، با سیستم تطبیق داد. اشتباه از سندا نبود. من دویست وپنجاه هزار تومن اضافه دادم به مشتری. 

وقتی کارمند پول کم میاره، یا به اصطلاح بانکیا کسری صندوق داره، دو راه وجود داره. راه حل اصولیش اینه که یه سنذ کسری صندوق بزنن و یه نامه برای بالا که این کارمند اینقده پول کم آورده، و کارمند هم اون پول رو از جیب بپردازه. راه حل دوم اینه که کارمند پول رو از جیب بپردازه، انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده. در هر دو حالت کارمند پول رو جبران میکنه، فقط تو اولی اسمش به عنوان یه کارمند خاطی و سهل انگار ثبت میشه. 

شانس بزرگی که آوردم این بود که اون ماه چون می خواستن پاداش هم بریزن، حقوق رو وسط ماه ریختن، حقوق و پاداش پانزده روز اول کارم واریز نشده، برداشت شد. یه رئیس شعبه داشت اونجا که خییییلی ماه بود. وقتی پول کم آورده بودم همش نگران برخورد رئیس شعبه بودم. آخه تو اون پونزده روز خودمو حسابی نشون داده بودم. همه می گفتن خیلی زود راه افتادی،سرعتت خیلی بالاست و رئیس شعبه هم حسابی از کارم راضی بود. تو اون شلوغی که همه جمع شده بودن دور باجه من و دنبال پوله می گشتن، رئیس شعبه اصلا جلو نیومد، نمی خواست من جلوش شرمنده بشم. آخر وقت که همه رفتن صدام کرد و بهم گفت که سندها رو ببرم پیشش. یه نگاهی انداخت و گفت من احتمال میدم که یه لحظه قطعی سیستم داشتیم و رفته باشه تو مغایرت، فردا تو بالانس اسناد معلوم میشه. کلی بهم امید و دلداری داد. 

فردا هم بالانس انجام شد ولی پول گمشده پیدا نشد، خودم می دونستم به کی اضافه پرداخت کردم ولی هر چی زنگ زدیم زیر بار نرفت و آخر سر هم گوشیش رو خاموش کرد. 

سر این موضوع با خودم راحت کنار اومدم، پول از دست داده برام خیلی مهم نبود/ تصمیم گرفتم همون جور بااراده به کارم ادامه بدم، صندوقم رو هم تندتند چک میکردم دیگه،تا خیالم راحت باشه. بعدها رئیس شعبه بهم گفت نگران بودم که روحیه ات رو ببازی ولی تو خیلی خوب از پسش بر اومدی...

نظرات 5 + ارسال نظر
طهورا دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 ب.ظ http://pardisetahoura.persianblog.ir/

سلام
منظور همسرتان وبلاگ استاد رضایی بود؟
منهم از همون جا با وبلاگ شما آشنا شدم.
از شهامتت برای استعفا خوشم اومد. چیزی که خودم ندارم : شهامت استعفا
موفق باشی.

سلام، نه منظور همسرم وبلاگ منم لیلی بود
کلاس آقای رضایی می آیین؟ به قول استاد تا صبرتون تموم نشه و شرایط غیر قابل تحمل نشه، شهامت ترک اون موقعیت رو پیدا نمی کنیم. شما به نظرم شرایط هنوز برات اونقدری غیرقابل تحمل نشده.
ممنونم امیدوارم تو هم موفق باشی و بهترین تصمیم رو بگیری

لیلی دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:04 ب.ظ http://www.manamleili.blogfa.com

اوه چقدر پس سخته بانک خب زود تعریف کن بعد چی شد؟

لیلی جون وبلاگ تو،لو داد وبلاگمو، عجله نکن، این قصه سر دراز دارد

لیلی دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:55 ب.ظ http://www.manamleili.blogfa.com

جدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آره خب

ساناز یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:01 ب.ظ

سلام شکوه جان
کوشی
مث اینکه خیلی خوش گذشته ها
منم این چن روز تعطیلی رفتم اول رفتم چالوس بعد اصفهان
جاده چالوس افتضاح بود از شلوغی

سلام ساناز جون،من که هستم.پس حسابی رفتی گردش.ما هم پارسال ارتحالیدی رفتیم شمال خونه داییم اینا. خییییلی شلوغ بود.با بدبختی یه ماشین گیر آوردیم نفری سی هزار تومن گرفت.حقم داشت. جاده خیلی شلوغ بود

ساناز شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:29 ب.ظ

شکوه کجایی
حالت خوبه
25 روزه که نیستی
نگران شدم

ساناز جون من هستم به خدا،فکر کنم آدرس وبلاگم رو یه بار دیگه تایپ کنی درست بشه: shokooh-afarinesh.blogsky.com
حتما آدرس پست من و دومیین شعبه رو میزنی تو نوار جستجو. بیا پستای بعد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد