من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

در عزای حسین اشک بریزم یا نه؟

هر سال نزدیک محرم که میشه یه حس خاصی دارم. انگار که این ماه برام سنگینه. تحملش برام سخته.انگار سر دوراهیم. برای حسین(ع) عزاداری کنم یا خودم رو از حال و هوای عزاداری ها بکشم بیرون؟ امسال این سوال همش تو ذهنم می چرخید:این مدل عزاداری ها چه فایده داره؟ چند روز اشک بریزیم و به سر و سینه بزنیم و مشکی بپوشیم و بعد همه چیز تمام؟ چند تا از ماها بعد از محرم با قبلمون فرق کردیم؟ بهتر نیست بشینم یه کتاب بخونم؟ بهتر نیست به جای اشک و زاری یه کار مثبت انجام بدم؟ اصلا با خودم یه قراری بذارم یکی از خصلت های بدم رو ترک کنم،اینجوری حسین(ع) راضی تر نیست؟ و کلی سوال بی جواب و من سرگردون میون اونها. 

با چند تا از دوستان بودیم،صحبت از تعطیلات محرم شد و گفت خانوادگی میریم مسافرت و خیلی خوش میگذره و.. پرسیدم تاسوعا و عاشورا باید خوش بگذرونیم؟ گفت منظورم از خوش گذروندن بزن و برقص نیست.فرصتی هست که همه دور هم جمع میشیم و از کنار هم بودن لذت می بریم. و دوست دیگری گفت هزار و چند صد سال پیش اتفاقی افتاده و مردم جوگیر ما به جای پرداختن به اصل قضیه فقط به ظاهر امر می پردازن.هر شبکه ای میزنی عزاداری پخش میکنه،دل آدم می گیره. ای کاش به جای اینها سعی کنیم آدم بهتری باشیم و.. و من چون تا حدود زیادی قبولشون داشتم شَکَم بیشتر شد... 

فکر کنم تا یکی دو شب قبل از تاسوعا بود که اصلا دوست نداشتم تو حال و هوای عزاداری قرار بگیرم.از تلویزیون گریزون، از مراسم عزاداری گریزون، از هر چی عزاداریه گریزون.. با خودم گفتم عوضش قول میدم یه خصلت بد رو دیگه انجام ندم. مثلا غیبت نکنم. اینجوری امام هم از من راضی تره. ولی ته دلم یه چیزی می گفت نمی تونی به قولت پایبند بمونی. نمی دونم انگار اون انگیزه لازم واسه ترک گناه رو نداشتم، انگار به خودم مطمئن نبودم. با خودم تکرار می کردم دیگه غیبت نمی کنم و جوابی که می شنیدم این بود که سر خودت رو کلاه نذار میدونی که عمل نمیکنی. هر چی بلند تر و محکم تر با خودم تکرار میکردم، همون جواب رو محکم تر می شنیدم. 

نمی دونم چی شد، واقعا نمی دونم. یه شب به همسری که خیلی دوست داشت تو مراسم عزاداری شرکت کنه گفتم بریم دانشگاه شریف.و اونجا قفل دلم شکست و گریه کردم و خیلی هم گریه کردم. به خاطر خودِ حسین(ع) گریه کردم. برای خوب بودنش،مظلومیتش، انسان بودنش... و چقدر سبک شدم اون شب و احساس کردم چقدر دلم رقیق تر شده.و حالا چقدر دلم می خواست برای حسین(ع) گریه کنم. ما هر شب رفتیم دانشگاه و من هر چقدر گریه کردم دلم شادتر شد،نشاطم بیشتر شد. باور کنید من امسال نمی خواستم به مجلس عزای حسین(ع) برم. دعوتم کردند،من رو بردند... 

حالا حالم خییییلی بهتره، دیگه سر دوراهی نیستم، الان بی اینکه با خودم قول و قرار گناه نکردن بذارم انگیزه ام برای گناه نکردن، برای خوب بودن،بهتر بودن بیشتره.و اگر گناهی میشه میل به بازگشت و توبه درم قوی تره. به قول محمد عزاداری برای حسین(ع) راه میانبره برای بهتر بودن. بین گناه نکردن و کتاب خوندن و خوب بودن با عزاداری برای حسین(ع) هیچ منافاتی نیست. که به نظرم هر کس حسین(ع) رو بشناسه حتما عزادارش خواهد شد. کسی که ذره ای مال و ودنیاپرستی در وجودش نبود و تماما بندگی محض بود.و در راه این بندگی از همه چیز گذشت.از جان و مال و فرزند..از همه چیز... به نظرم چیزی که حسین(ع) رو برجسته تاریخ می کنه، نه تشنگی،نه گذشتن از مال و جان و فرزند بلکه هدفیست که اینها را به پایش ریخته.وگرنه حتما بودند در تاریخ کسانی که به فجیع ترین اشکال کشته شدند. چیزی که مهمه هدف و نیت آنهاست. 

حسین(ع) تماما خلوص بود و خلوص بود و خلوص...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
غریبه سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:30 ب.ظ

دقیقا منم امسال همین حس رو داشتم قسمت شد تاسوعا و عاشورا رو حرم امام رضا بودم خیلیییییی خوب بود به قول شما سبک شدم ...

تاسوعا و عاشورا حرم امام رضا.خوش به حالتون

طهورا یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:42 ب.ظ http://pardisetahoura.persianblog.ir/

چه نکته خوب و دقیقی "راه میانبر برای بهتر بودن" ... کاملا موافقم و در این حس خوب باهاتون شریکم التماس دعا

ممنون طهورا جان، محتاجم به دعای شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد