دیروز داشتم تو یکی از سایتها یه مطلبی رو می خوندم. یه مطلب عاشقانه بود. نویسنده اش خیلی بااحساس از فراق یارش نوشته بود و اینکه چقدر دلش واسه دوست داشتن و دوست داشته شدن تنگه. آخر متن نوشته بود:اینها را من برای تو می نویسم و میدانم که دیگران می خوانند و یاد عشق خود می کنند. اما تو، تو حتی به اینجا سری هم نخواهی زد...
(همین الان خیلی گشتم تا پیداش کنم و لینکش رو بذارم ولی پیداش نکردم.)
و من واقعا در اون لحظه به یاد رابطه خودم و همسری افتادم. به یاد علاقه ای که بینمون ایجاد شد و حالا بعد از نزدیک سه سال هر روز و هر روز عمیق تر میشه رابطمون. به یاد دوران قبل از ازدواج که ساعت ها تلفنی با هم حرف میزدیم و یکی از آرزوهامون این بود که محمد از سر کار بیاد و من برم به استقبالش و بعد بپرم بغلش و ببوسمش. یا وقتی دارم ظرف میشورم یواشکی بیاد و از پشت بغلم کنه. هیجان یه زندگی مستقل و... همه اینا روزگاری آرزو بود.فقط ما گاهی یادمون میره..
امشب می خوام یاد کنم از یادها تا فراموش نشه در گذر زمان. یاد سالهایی که همسری هر شب راس یه ساعت مشخص برام اس ام اس می فرستاد و حتی یه شب هم یادش نرفت بهم شب بخیر بگه. یاد خسته از کار برگشتن ویه لنگه پا ایستادن تو اتوبوس و و سط اون همه فشارفوشور،گوشی به دست حرف زدنمون بخیر. یاد این جمله معروف، با لحن مخصوص به خودت بخیر: دوشم دااااالیییی؟؟ یا وقتی دیگه حرف پیدا نمی کردیم ولی دلمون نمی اومد گوشی رو قطع کنیم و تو بعد از چند لحظه سکوت این جمله معروف رو می گفتی: سکوووت همه جا را فرا گرفته است. یاد اولین ترانه ای که برام خوندی از احسان خواجه امیری: وقتی زندونی تو هوس،مثل پروازی تو قفس، این رسم همراهی نشد،ای هم نفس.. و من صدات رو ضبط کردم و چقدر ذوق می کردم که همسر آینده ام خوش صداست.قربون دست و پای بلوریت برم من میگم محمد حیف شد گوشیم خراب شد. همه چند هزارتا اس ام اس دوران آشناییمون و صدای ضبط شده ات رو نگه داشته بودم.
یادته اولین شبی که می خواستی بری سربازی. شبش تو زیارت عاشورا خوندی و من صدات رو ضبط کردم و هر دو تا مون گریه کردیم. یادته یه هفته بهت مرخصی نداده بودن پشت تلفن با هم حرف میزدیم و.. پسرک دل نازک من
یادته اون ماه رمضون خاصو گیر دادن مامورا تو پارک لاله رو بگو. دوران نامزدی یه روز رفتیم پارک لاله، پدرم اون روز تاکید کرد که میرین بیرون شناسنامه بردارین که مشکلی پیش نیاد(پدر جان خبر نداشتن که این بار اول نیست که ما پارک میریم و..) به اصرار پدرجان شناسنامه ام رو برداشتم. این بار خیلی راحت و ریلکس تو پارک نشسته بودیم رو نیمکت(خیلی صمیمی) که یهو یه گشتی با موتور جلومون سبز شد. داد زد سر محمد که بلند شو وایستا، حالا من اون وسط خنده ام گرفته، سر منم داد زد که تو هم وایستا. شروع کرد به گیر دادن. محمد می گفت آقا به خدا من خودم استاد دانشگاهم،بچه قمم. خدا رو شکر شناسنامه به دادمون رسید و یارو دست از سرمون برداشت. و به قول یه بنده خدایی بدون هیچ معذرت خواهی عین بز اومد و عین گاو رفت
اینا رو نوشتم که تو روزمرگی هامون گم نشن. گاهی نیاز داری به داشته هات نگاه دوباره بیندازی تا قدرشون رو بیشتر بدونی
وای چقدر یه جاهایی شبیه همیم. چقدر این آقا محمد تو یه جاهایی شبیه محمد منه یادش بخیر چه روزایی.. محمد هم هر شب سر یه ساعت مشخصی زنگ می زد و هر شب شب بخیر و هر روز صبح بخیر می گفت. پارک لاله رو هم که گفته بودم پاتوقمون بود. واااااااای این صدا ضبط کردنا. منم چند بار صدای محمد و ضبط کردم و یادفه اولین بار که حرف زد عاشق صداش شدم چه جوریه که انقدر صدا عادی می شه که الان نمی فهمیم! ولی من اول عاشق صداش شدم.منم کلی اس ام اس سیو شده دارم و برای اس های رفته ات ناراحت شدم.
چقدر شباهت داریم ما به نظر من صدا خیلی تاثیرگذاره. بعضی وقتا یه تُن صدای خوب با حرفای قشنگ می تونه آدمو مسحور کنه. مسحور شدی خواهر
منم یاد گوشی دزدیده شده و اسم ام اس های بر باد رفته ام افتادم. چقدر حیف که دوران انتظار و شیرینی به هم رسیدن میشه یک خاطره
همین که گاهی یادشون هم بکنیم عالیه، همین امروز هم روزی خاطره میشه