من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

من و پام

دیروز زنگ زدم مطب پزشکی که سه سال پیش زانوم رو عمل کرده بود و در کمال ناباوری منشیش گفت همین امشب می تونی بیای.  

با محمد یه جا قرارگذاشتیم که من آژانس بگیرمو سر راه اونم سوار کنیم. بنده خدا با زبون روزه از سرِکار با من راهی شد. چون می دونستم افطار رو تو مطبیم چند تا خرما و بیسکوییت برداشتم که بتونیم افطار کنیم.ساعت یه ربع به هشت رسیدیم مطب و دیدیم مطب خییلی شلوغه دو تا جا پیدا کردیم و تو مطب ماه عسل رو تماشا کردیم. کلا این آقای دکتر با اینکه سرش شلوغه وقت نمیده به بیمارا و همه رو پذیرش می کنه. می تونه از جهاتی خوب باشه. اینکه اگه کارت اورژانسی باشه معطل نمیشی. ولی خب وقتی می شینی تو مطب معلوم نیست کی نوبتت بشه و باید صبووووور باشی.  

من خاطره خیلی خوبی از دکترم نداشتم. سه سال پیش قبل از عمل خیلی مهربون برخورد می کرد و وقت میذاشت برام. ولی بعد از عمل وقتی که پول قلنبه رفت به حسابش دیگه خیلی تحویل نمی گرفت. حتی نمی ذاشت سوالامو کامل بپرسم منم که دیدم اینطوریاس،دفعه بعدش که وقت دکتر داشتم سوالامو رو برگه نوشتم و دادم دستش. با تعجب گفت این چیه؟ گفتم سوالامه. شما هولم می کنین نمی ذارین سوالامو کامل بپرسم. منم نوشتمشون لطفا جواب بدین. دکتره قاطی کرد بددد. خب بگو مجبوری؟ یهو شصت نفر می شینن تو مطبت مجبوری تند تند ویزیت کنی. قشنگ وقت بده نه خودت اذیت شی، نه در حق بیمارت کم کاری و ظلم کنی.قبل از رفتن به مطبم کلی زیرآب دکتر رو پیش محمد زدمو گفتم خیلی پولکی هست و خوب به حرف بیمار گوش نمیده و..

ما جز آخرین بیمارها بودیم. نمی دونم علتش این بود یا دکتره متحول شده بود،یا اینکه می خواست از من انتقام بگیره و منو جلوی همسری حسابی خیطط کنه، علتش هر چی که بود حسابی تحویلمون گرفت و وقت گذاشت تا جایی که یه داستان از مثنوی معنوی برامون گفت، دو بیت شعر هم گذاشت تنگش و نگاههای همسری که می گفت تو خجالت نمی کشی؟ دکتر به این خوبی؟ تو مثلا روزه ای پشت مرد به این محترمی انقدر اراجیف گفتی؟  

دکتر گفتن فیزیوتراپی رو ادامه بدم و مشکوک بودن به این که زانوم انحراف پیدا کرده و برام عکس نوشت، امروز از فیزیوتراپ پرسیدم گفت احتمالش کمه و تغییر شکل زانو به علت ضعف عضلات و فشار وارده به مفصل زانو هست که با تقویت عضلات مشکل برطرف میشه. چند مدل قرص هم برام نوشت که محمد اونا رو هم گرفت و قرصها نزدیک به دویست هزار تومن ناقابل هزینه برداشت که هیچ کدومشونو بیمه عزیز تقبل نکردن. چند هفته پیش هم بابت حساسیتم که کم کم داشت تبدیل به آسم می شد به گمونم، یه دکتر خیییییلی خوب پیدا کردم و از وقتی داروهاشو مصرف می کنم خیییلی بهتر شدم و همیشه دعاش می کنم دکتر رو. از وقتی دچار حساسیت شدم شاید بیست بار دکتر رفته بودم ولی نتیجه نمی گرفتم. خدا آقای دکترو خیرش بده. دکتر زیاد داریم تو مملکت ولی دکتر حاذق و باسواد زیاد نیست متاسفانه. داروهای حساسیت هم هفتاد تومنی شد که بیمه نازنین هیچ کدوم از اونا رو هم تقبل نکرد. محمد می گفت تو داروخونه که بودم آقای فروشنده می گفت قبل از شما یه بنده خدایی اومد،هزینه داروهاش می شد نود هزار تومن، سرش رو انداخت پایین و رفت. اینو که شنیدم یهو بغض کردم. خدا میدونه چند نفر مثل این آدم توانایی خرید دارو با این قیمت ها رو ندارن. آدم از شنیدن و دیدن این صحنه ها واقعا منقلب میشه. اونوقت بعضی از مسئولین محترم میان می شینن چنان از عملکرد و کارهاشون تعریف می کنن که تو خودتم شک می کنی که شاید مملکت انقدر گل وبلبله و تو خبر نداری. شایدم آقایون تو این مملکت زندگی نمی کنن یا شایدم خودشونو زدن به اون راه. با یه مشت عدد و رقم مدینه فاضله رو به تصویر می کشن.  

با محمد تصمیم گرفتیم یه برنامه ریزی مالی داشته باشیم و مقداری هم پس انداز کنیم(البته اگه هزینه های سر به فلک کشیده فیزیوتراپی و رفت و آمدش و داروهاش اجازه بدن) دیشب داشتم فکر می کردم شاید بشه مبلغی رو کنار بذاریم و وقتی یه کم بیشتر شد به عنوان امانت بدیم دست یه داروخونه معتمد که اگه یه وقت یه بنده خدایی بابت هزینه داروهای ضروریش مشکل داشت، دست خالی برنگرده، می دونم که راه دوری نمیره. اگه هر کسی به شکرانه سلامتیش یه مبلغی هر چند ناچیز کمک کنه شاید یه پدر واسه تامیین داروی زن و بچه اش شرمنده نشه. تو این شرایط که هزینه دارو به شدت بالا رفته و نمی دونم نظارتی هست آیا؟ 

 

مراقب سلامتی تون باشین و ساده ازش نگذرین. واقعا بزرگترین نعمته.خدا رو برای سلامتی تون خیلی شکر کنید. تو این شبا برای همه خصوصا مریضا و به هرنوعی گرفتارا خیلی دعا کنید. من رو هم دعا کنین... 

 

پی نوشت: لینکی در رابطه با زندگینامه امیرالمومنین علی(ع)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد