من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

چشم ها را باید شست...

چند روزی بود به شک افتاده بودم که نوشتن در اینجا رو ادامه بدم یا نه. می خوام ادامه بدم ولی به قول استادم با یه نگاه جدید  

نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:10 ب.ظ http://zizififi.persianblog.ir

چرا نمی خواستی بنویسی خب؟

اگه خدا بخواد می نویسم

دزی پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:50 ق.ظ http://safira.blogsky.com

سلا عزیزم. من چند روزیه که مهمون خونه ات شدم. نکنه که تا من اومدم باهات دوست شم نخوای بنویسی؟
حرفات رو قشنگ درک می کنم. منم از کاری که برام پر از استرس بود استعفا دادم. انگار حرفهای من بود که می نوشتی.
مواظب خودت باش خانومی.

سلام دزی جون. ایشا.. می نویسم. ممنون

لیلی جمعه 10 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 07:36 ب.ظ http://www.manamleili.blogfa.com

بیا بنویس دوستم

ایشا...

ساناز شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:20 ق.ظ

سلام
اِ دخترجون یه وقت نریا مارو تنها بزاری.

ساناز جون تو تقریبا از همون اوایل همراه من و داستانام بودی. ممنونم به خاطر همراهی همیشگیت.ایشا... خدا کمکم کنه ادامه میدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد