من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

خودتو به دست کائنات بسپار...

این چند روز حال و هوای خوبی رو دارم تجربه می کنم. یه جور آرامش، یه جور قرار،یه جور خودتو سپردن و اطمینان کردن به هر آنچه کائنات برات در نظر گرفته. حال خوبی دارم... دوره جدید کلاس های خودشناسی مون شروع شده و من فکر می کنم این ترم رو خیلی دوست خواهم داشت. بین کارهای مختلفی که برای خودم درست کردم دارم کتاب کیمیاگر رو به توصیه استاد بعد از ده سال دوباره می خونم و عجییب این کتاب برام تازگی داره و پر از رمز و رازه.به نظرم یه جور اطمینان به کائنات اگه از صمیم قلب باشه می تونه روح و روان آدم رو صیقل بده و حال آدم رو خوب کنه، کاش بتونم و بتونیم این حس رو در خودمون به وجود بیاریم و مهم تر از اون ازش حفاظت کنیم. از دیروز گلودرد شدیدی گرفتم و تقریبا نمی تونم صحبت کنم، جالب اینجاست که از همین دیروز حس تشکرم از خدا بیشتر شده، با خودم تکرار می کنم خدا رو شکر روزهای بسیاری هستند که من گلودرد ندارم، دلم می خواد تو حال خوشم و سکوت دلپذیرم بمونم...

شب یلدا،تولدم..

دو تا عکس از شب یلدا که تولدمم بود.با یه تیر چند تا نشون زدیم. هم شب یلدا دور هم جمع شدیم و هم تولد گرفتیم و هم من زن دایی جدید رو پاگشا کردم. مهمونی خوبی بود. دو روز تمام مشغول تدارک مهمونی بودم.کیک و باسلوق هندوانه ای که تو عکسا می بینید هم کار خودمه




کیک تولدم مممممممم خیلی خوشمزه شده بود