دیشب من و همسری با مامان و بابا و رضا رفتیم و دو تا از فیلم های جشنواره رو دیدیم. چون وقت ندارم از توضیح در مورد فیلم ها می گذرم. ولی جالب تر از خود فیلم برام تجربه جدیدی بود که تو سینما داشتم. آقا ما صندلی بهمون نرسید و ولو شدیم رو پله های کف سینما. اینگده خوب بود. من که تکیه داده بودم به دیوار و پاهامم دراز کرده بودم. فیلم دیدن این مدلی تو سالن سینما خییییلی بهم حال داد. اصلا وقتی فیلم رو تو یه سالن پر از جمعیت می بینی یه صفای دیگه ای داره. همیشه عاشق تجربه های جدید و مدل های نو و غیر تکراری حتی در یک کار تکراری بودم. هیجانشو دوست دارم
چه جالب. پس تجربه نشون میده که یه بالشت هم حتمن میری سینما با خودت داشته باشی. همینطور یه کاسه تخمه و یه فلاکس چای.
گفتی سینما. از وقتی دخملی اومده دیگه سینما نرفتیم.
ی چیز جالب دیگه. آقای همسر ما میگه بچه نمیزاره تو سینما فیلم ببینیم ولی تئاترو میگه اشکال نداره. من هنو نفهمیده ای یعنی چه!
سلام
شکوه کجایی تو
انقدر کم پیدا نباش
سلام ساناز جون دیگه اسفند ماهه و کللللی کار
کجایی خانومی؟
سلام عزییییزم
کجاییییی؟
چرا دیگه نمینویسی