من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

تولدت مبارک

می خوام از تو بنویسم،از تو و خوبی هات،از تو و مهربویات،از اینکه چقدر خوشبختم که تو رو دارم،اینکه خدا چقدر منو دوست داشته که خوبی مثل تو همسفر زندگیم شده،گفتی انگار خدا من و تو رو برای هم ساخته،ولی راستش رو بخوای باورم اینه که تو بی همتایی و من برای همراهیت کوچیک.خدا کنه بزرگ شم،به تو برسم،لایق تو بشم 

می دونم که می خونی اینا رو 

مرسی بابت تمام خوبی هات،مرسی برای صبرت،برای اخلاق خوبت،برای مهربونیات،برای ایمانت،پاک بودنت،بزرگیت،درک زیادت... 

می خوام بدونی خوبیات یادم هست،یادم نمیره اوایل ازدواجمون وقتی سرکار می رفتم و تو خونه بودی و چه حالی بودی،وچقدر حالت از دیدن خستگی های من خراب تر می شد.یادمه چه صبورانه غرغرامو،ناله هامو گوش می دادی،یادمه شبایی رو که از استرس کارم تا صبح خوابم نمی برد و تو پا به پای من بیدار بودی،نوازشم می کردی،آرومم می کردی. محمد یادمه که حتی یه بار هم خم به ابرو نیاوردی،غر نزدی،خسته شدی ولی دم نزدی. 

یادمه چقدر از کارم بیزار بودم و چقدر غر می زدم و با حرفام خستت می کردم،فقط خدا می دونه و خودمو خودت که چه روزایی داشتیم،می تونستی بگی دیگه نمی خوام بری سرکار،ولی انقدر بزرگ بودی و صبور که به جای من تصمیم نگرفتی،بهم فرصت دادی تا خودم انتخاب کنم،بهم فرصت دادی بالغ بشم،رشد کنم و تصمیم بگیرم. 

می دونم وقتی میای خونه ،خستگی هات نمیان،اتفاقای بد در طول روز نمیان،فقط حرفای خوب میزنی،جوری که من آب تو دلم تکون نخوره،و باور کنم که همه چیز خوب و عالیه و هیچ وقت هیچ مشکلی نیست. 

می دونم گاهی تلخ شدم،غر زدم،داد زدم،می دونم گاهی با بچه بازیام اذیتت کردم،ولی تو همیشه با بزرگواریات شرمندم کردی. 

دوست دارم هر کی نوشته هامو می خونه بدونه،اینایی که از تو گفتم دروغ نیست،مبالغه نیست،حرفای فقط قشنگ نیست،حقیقت توست. 

امروز تولد عشقه،ممنون که اومدی... 

تولدت مبارک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد