من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

خدای خوبم بابت همه چیز ممنونم

سلاااااااااام 

امروز حالم خییییلی بهتره و اول از همه خدا رو شکر می کنم که تو هر شرایطی تنها پناه واقعی همه ما آدماست. و بعد هم از لیلی و باران عزیز که نظراتشون بهم کمک کرد تا حالم عوض بشه. تو این چند روز چند جمله ای شنیدم یا خوندم که انرژی مثبت زیادی بهم دادن. یه جمله اگه اسمشو اشتباه نکنم از محمدرضا علیمردانی(دوبلور) تو برنامه ماه عسل که خودش اسطوره توکل و تلاش و ایمان بود به نظرم.جمله این بود: کسی که امید نداره،ایمان نداره. چون ناامیدی یعنی اینکه تو به قدرت و حکمت خدا شک داری. و جوابش در برابر این سوال احسان علیخانی که حالا بعد از این معجزه ای که در مورد صدات رخ داد با خدا چه طور صحبت می کنی: من فقط تسلیمم...  

دیروز سری زدم به جزوه هایی که سر کلاس استاد نوشنه بودم،یه جاش خوندم باید رنج ها رو جذب و هضم کرد. خرد و درک بالا تنها در اثر رویارویی با رنج ها رخ می دهد. و اگر نتوانیم رنجها را جذب و هضم کنیم زندگی ملال آور خواهد بود  

به نظرم منظور اینه که برای پختگی و عمیق شدن باید توسط رنجها آبدیده شد. رنج جزئی از زندگی بشری است. به رنجها به چشم مزاحم نگاه نکنیم. رنجها آمده اند که به ما درسهای جدیدی بدهند. آمده اند که به تکامل و درک والاتر و رسیدن به اهداف والای انسانی به ما کمک کنند. انسان بدون رنج که نداریم اگر هم داشته باشیم مطمئنا انسان عمیقی نخواهد بود. چون در مسیر رسیدن به هدف آفرینش حرکت نکرده است. و گاهی بر این باورم که رنجها فرصتند برای اینکه ما یک قدم به جلو بر داریم. ادعا نمی کنم که برخوردم با رنج همیشه اینقدر ایده آل گرایانه بوده.نه، بالعکس من آدم کم طاقتی هستم. فقط این ادعا رو می کنم که احساس می کنم هدف از وجود رنج و سختی در زندگی رو فهمیدم. و می دانم که از حرف تا عمل فاصله بسیار است. اما اولین قدم رو که درک علت وجود رنج هست رو برداشتم و این شاید مهمترین قدمه. 

و از خدای مهربون می خوام دست من و همه کسانی که یه صدایی تو وجودشون فریاد می زنه که ما برای بودنمون تو دنیا حتما هدف والاتری داریم رو بگیره و در مسیر شناخت و کمال قرار بده. آمین 

از حال و روز خودم بگم که پام بعد از مهمونی مامان اینا دوباره دردش شروع شد و انقدر شدید شد که نمی تونستم راه برم و مجبور شدم برم فیزیوتراپی و با توجه به وضعیت پام احتمال دادن که شاید دوباره رباط پام پاره شده باشه و MRI نوشتن برام که خدا رو شکر رباط پاره نشده بود. ولی غضروف پا آسیب دیده بود و یه سری مشکلات دیگه که گفتن در اثر ضعف عضلات پا و فشار به مفصل زانو ایجاد شده. و حالا بازم یه دوره طولانی فیزیوتراپی رو باید بگذرونم و تمرین و توجه بیشتری به پام داشته باشم. تو این چند روز خیلی به سختی راه می رفتم و انجام دادن کارهای روزمره ای مثل غذا پختن و ظرف شستن و مرتب کردن خونه و حتی چرخ زدن تو خونه برام شده بود آرزو. و حالا قدر پاهام رو بیشتر می دونم.  

خیلی چیزها هست تو زندگی که ما تا حالا اصلا به داشتنشون فکر هم نکردیم،چه برسه بخوایم به خاطر داشتنش خدا رو شکر کنیم. و احتمالا تا از دستشون ندیم هم به چشممون نمیان. اگه بخوایم خوب نگاه کنیم خییییلی زیادن،خیلی 

تا حالا شده مثلا کیف یا گوشی تون رو جایی جا بذارین؟ دیدین آدم چه حالی میشه؟ چقدر اعصابش به هم میریزه؟ و وقتی خبر پیدا شدنش رو می شنوین انگار بهترین خبر دنیا رو بهتون دادن؟ 

گاهی ارزش بعضی چیزا رو فقط در نبودنش می تونیم با تمام وجود حس کنیم. بیاین سعی کنیم قدر داشته هامون رو بیشتر بدونیم. قدر سلامتی، پدر، مادر،همسر،فرزند... 

تو یکی از برنامه های ماه عسل یه خانواده ای رو نشون داد که پسرشون رو برای اخاذی گروگان گرفته بودن. مطمئنا هیچ کدوم از ما قدر فرزندمونو(من که حالا ندارم که اصلا نوفهمم)  یا از منظر بچه، قدر والدینمونو به اندازه اونا نخواهیم دونست.  

راستی این برنامه ماه عسل رو احسان علیخانی با کمک استاد ما سیدسهیل رضایی ساختن و مشاور برنامه ایشون بودن به گمونم. حتی خیلی از دیالوگ هایی که تو برنامه گفته میشه حرفهایی هست که استاد سر کلاس میزدن. 

برای همه حال خوشی رو آرزو می کنم که حضور خدا توش پررنگ باشه و از همه شما دوست 

ای خوب التماس دعا دارم. و ممنونم که بهم سر میزدین. این چند روز نمی تونستم بنویسم. شایدم می تونستم ولی دلم نمی خواست حرفای ناامیدکننده بنویسم یا حالی رو شرح بدم که در واقع حال خودم نبود. مثلا شاد بنویسم در حالیکه دلم غم داره. 

گاهی نگران میشدم که این وبلاگ نوپا که تازه یه کم مخاطب پیدا کرده اگه چند روز توش چیزی ننویسم شاید همین تعداد مخاطب رو هم از دست بده ولی نگاهم که به آمار افتاد دیدم. همین تعداد مخاطب گرچه کمند ولی خدا رو شکر وفادارن.  

دوستای خوب از همتون ممنونم

راستی دلم نمیاد از همسر مهربونم تشکر نکنم به خاطر صبوریش تو این چند روز که با زبون روزه و خسته از کار بیرون کارهای خونه هم به گردنش افتاده و همین طور از مامان گلم که همیشه فداکار بوده و دیروز هم برامون کلی خرید کرده بود و وقتی اومد کلی کار انجام داد تو خونه.تمییز کاری آشپزخونه و مرغ پاک کردن و ظرف شستن و آشپزی و... مامان گلم همیشه سلامت باشی و دلت شاد و سایه پر مهرت بر سر ما

نظرات 1 + ارسال نظر
لیلی پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:11 ب.ظ http://leiligermany.blogsky.com

خدا با رنج ها و شادی ها ما رو امتحان می کنه و گاهی اطرافیان ما رو.

درسته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد