من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

من بعد از استعفا

از سال ۹۲یه تصمیم بزرگ گرفتم، تصمیم گرفتم کاری رو که دوست نداشتم رها کنم و یه فرصت جدید به خودم بدم...

آرزوهای این روزهای شکوه

حدود یک ماهی شد که از نعمت راه رفتن به میزان دلخواه محرومم. اکیدا منع شدم که فشار بیارم به زانوهام. از وقتی نمی تونم راحت و آسوده هر جا دلم خواست برم کلی چیزا دلم می خواد. چیزایی که شاید قبلا آرزوم نبود. مثلا.... مثلا دلم می خواست برم خونه مامان اینا و کمکش کنم تو کارهاش. هر کاری که از دستم بر بیاد. آخه تنها آدم روزه دار اونجا مامانمه و کلی کار، بدون کمک حال. دارم فکر می کنم چرا قبل تر از اینا این کارو نکردم یا کمتر کردم. دلم لک زده واسه این که دوستامونو دعوت کنم خونمون و یه شب خوب با هم داشته باشیم.دلم گرفته از اینکه امسال یه مهمون هم نتونستیم دعوت کنیم برای افطاری. می خواستم تو افطاری دادن مامان وخاله کمکشون باشم، ولی نتونستم.دلم می خواد بلند شم و یه صفای حسابی به خونه ای بدم که یه ماهی هست رنگ تمیزی، اونجوری که به دل خودم بشینه رو ندیده. دلم می خواد بلند شم و یه غذای جدید بپزم. دلم می خواد شب با محمد بریم پارک،پارک لاله. دلم می خواست امسال ماه رمضون با دوستم برم دیدن مامان بزرگ و بابابزرگای پیر وخسته دل تو کهریزک، ولی نشد که برم باهاش. افطاری استادمون برم ولی نشد.دلم می خواد امشب برای برادر محمد و بقیه سفر کرده ها حلوا درست کنم و برای افطار پخش کنم. دلم می خواد محمد که از سر کار برمیگرده، در رو که باز می کنه یه خونه تمییز ببینه و یه خانوم ترگل و ورگل، یه نفس عمیق بکشه و با ذوق بگه شام چی داریم؟ منم بگم اگه گفتییی؟و اون با خوشحالی بپرسه عدس پلو؟ و لبخند من و نگاه گرم اون. شاید تا یه ماه پیش اینا واسم روزمرگی بود.حتی گاهی خسته کننده. بعضی هاشون رو انجام میدادم بدون اینکه شکر کنم که می تونم. و بعضی هاشونم شاید خیلی مهم نبود انجام بدم قبلا. ولی الان آرزومه.. دلم کلی کار می خواد که پا می خواد...   

می تونی این کارا رو انجام بدی؟ بلند شو و انجام بده. بلند شو و از انجام دادنش کلی لذت ببر. بلند شو، انجام بده، لذت ببر و خدا رو شکر کن که می تونی و بدون هستن کسایی که آرزوشون شده این کارا

 

یعنی خوب که بشم یادم می مونه آرزوهامو؟

نظرات 4 + ارسال نظر
عطیه جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ق.ظ

ای جونم،راست میگی سلامتی واقعا خوبه،انشا الله خیلی زود خوب خوب میشی عزیزم،خوبه ادما یه وقتایی به نعمت هایی که خدا مفت و مجانی داده فکر کنن و شاکر باشن

خیلی ممنون عزیزم. آره،اگه خوب نگاه کنیم خیلی نعمتها هست که برای داشتنش باید شاکر باشیم

لیلی جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 ب.ظ http://www.manamleili.blogfa.com

چرا عزیزم؟ خدا بد نده. ایشاالله خیلی زود دوباره سر پا شی

ممنون لیلی جون. ایشالله با دعاهای دوستان :)

لیلی شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:40 ب.ظ http://leiligermany.blogsky.com

از دست این بشر فراموشکار(منظورم خودمون هستیم) که تا وقتی نعمتی رو داریم قدرش رو نداریم.
انشالله به برکت این ماه عزیز سلامتی مهمون ماندگار خونه تون بشه

آره لیلی جون، تا داریم که قدرشو نمی دونیم، وقتی هم چیزی رو از دست می دیم و دوباره به دست میاریم، بازم یادمون میره. خدا کمک کنه اینجوری نباشیم.
ممنون عزیزم،انشالله سلامتی مهمون همیشگی خونه شما و همه آدما باشه

پرنیان حامی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:44 ب.ظ http://manneveshteha2.persianblog.ir/

سلا م ؛

آره واقعا یه وقتایی دل آدم برای چیزایی که واسش عادی و تکراری بوده تنگ میشه.
ایشالله همیشه سلامت باشی

سلام، همین طوره واقعا، ممنون شما هم همیشه سالم باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد